بر ساحل معرفت

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

بر ساحل معرفت

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

بر ساحل معرفت

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود گوشه چشمی به ما کنند
ادرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/barsahelmarefat/

لقمه حرام

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

لقمه حرام

قرآن کریم و حرام خواری 

وَلاَ تَأْکُلُواْ أَمْوَ لَکُمْ بَیْنَکُم بِالْبَـطِلِ وَتَدْلُواْ بِهَآ إِلَى الْحُکَّامِ لِتَأْکُلُواْ فَرِیقًا مِّنْ أَمْوَ لِ النَّاسِ بِالاِْثْمِ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ[1] ؛ اموالتان را میان خود به ناحق نخورید و آن ها را براى فرمانداران نفرستید ، که بخشى از اموال مردم را به ناروا بخورید در حالیکه شما مى دانید .

اشاره
لقمه حرام از نتایج حب دنیا و حرص به آن است و
 از شدیدترین مهلکات و بزرگ ترین موانع رسیدن به سعادت است . بیشتر کسانى که به هلاکت رسیده اند به خاطر آن بوده و بیشتر مردم که از فیوضات معنوى محروم مانده اند به واسطه آن است ، و سدى از این محکم تر در راه توفیق آدمى نیست.

آثار و نتایج حرام خواری
1- حرام خوارى برکت را از مال مى برد :
از حضرت صادق(علیه السلام) روای
ت شده است :

مَنْ کَسَبَ مالاً مِنْ غَیرِ حله سلط البناء والطین والماء[2] ؛ کسى که مالى را از راه غیر مشروع به دست آورد ساختمان و آب و گل بر او مسلط مى شوند .
2- حرام خوارى مانع قبولى عبادات مى شود :
پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم)در این مورد مى فرمایند :
اِذا وَقَعَتِ اللُّقْمَةِ مِنْ حَرام فی جَوْفِ الْعَبْدِ لَعَنَهُ کُلَّ مَلِک فی الّسمـواتِ وَالاَْرْضِ[3] ؛ هرگاه کسى لقمه حرام بخورد و جزء بدنش شود تمام ملایکه آسمان و زمین او را لعنت مى کنند .
و همچنین مى فرمایند :
اَلْعِبادَةُ مَعَ أَکْلِ الحَرامِ کَالْبِناءِ عَلَى الرَّمْلِ[4] ؛ عبادت کردن به همراه حرام خوارى مانند بنا ساختن بر روى رمل است .
3- دعاى خورنده حرام مستجاب نمى شود:
رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) مى فرمایند :
مَنْ اَکَلَ لُقْمة حَرام لَمْ تُقْبَلُ لَهُ صَلواتُ اَرْبَعینَ لَیْلَة وَلَمْ تَسْتَجِبْ لَهُ دَعْوَةُ اَربَعینَ صَباحاً وکلُّ لَحْمُ یُنْبِتُهُ الحرامُ فالنارُ أَوْلَى بِه وَأَنَّ اللُقْمَةَ الواحَدَةِ تُنْبِتُ اللّحْمَ[5] ؛ کسی که لقمه حرامى بخورد تا چهل شب نمازش قبول نمى شود و تا چهل روز دعایش مستجاب نمى شود وهر گوشتى که در بدن او از حرام روئیده شود ، آتش به آن سزاوارتر است و جز این نیست که یک لقمه هم گوشت را در بدن مى رویاند و حرام خوارى قساوت قلب مى آورد ، خود را کسى که انسان مى خورد به منزله بذرى است که در زمین ریخته مى شود پس اگر آن خوراک پاکیزه و حلال باشد .
4- حرامخوارى قساوت قلب مى آورد:
خوراکى که انسان مى خورد به منزله ى بذرى است که در زمین ریخته مى شود پس اگر آن خوراک پاکیزه و حلال باشد اثرش در قلب که به منزله سلطان بدن است از رقت و صفا ظاهر مى شود و از اعضا و جوارحش جز خیر و نیکى تراوش نمى کند و اگر آن خوراک پلید و حرام باشد ، قلب را کدر و تیره نموده ، در اثر قساوت و ظلمت امید خیرى به او نخواهد بود و پند و اندرز در او اثر نمى کند و سخت ترین مناظر رقت بار او را متأثر نمى کند چنانچه حضرت سید الشهداء به لشکریان پسر سعد ضمن خطبه اش فرمود : « شکم هایتان از حرام پر شده و بر دلهایتان مهر خورده دیگر حق را نمى پذیرید . واى بر شما آیا انصاف نمى دهید ؟ آیا گوش فرا نمى گیرید »[6] ؟
خلاصه
در یک جمله، خوراک حرام قلب را سخت و تاریک نموده آن گاه از پذیرفتن و تسلیم به هر حقى خوددارى مى کند و از هیچ اندرزى متأثر نمى شود بلکه دیگر از هیچ جنایتى رو گردان نیست با اندکى تأمل مى توان دریافت که لقمه حرام بزرگ ترین حجاب و مانع براى رسیدن به درجه ابرار و عالم انوار است . آرى دلى که از لقمه حرام روییده باشد ، کجا و قابلیت انوار عالم قدسى کجا ؟ نطفه اى که از مال مردم به هم رسیده باشد با مرتبه بلند و والاى انس با پروردگار چکار ؟
حکایت
لقمه ایمان سوز
روزى « شریک بن عبد الله نخعى » به دربار « مهدى عباسى » سومین خلیفه بنى عباس رفت .
مهدى گفت : « یکى از این سه کار را بپذیر : یا منصب قضاوت را قبول کن یا معلم فرزندان من شو و یا از غذاى ما بخور » .
شریک فکر کرد که تعلیم فرزندان خلیفه مشکل است و قضاوت کردن سخت و سنگین ، ولى یک بار با خلیفه نشستن و غذا خوردن آسان است . لذا سومین مورد را انتخاب کردم . مهدى عباسى به آشپز دستور داد چند نوع غذاى بسیار خوشمزه بپزد . وقتى غذا حاضر شد و شریک سر سفره خلیفه نشست و از آن غذاى لذیذ ، سیر خورد . رییس آشپزخانه به خلیفه گفت : « اى امیر ، این شیخ بعد از خوردن این غذا ، هرگز رستگار نخواهد شد » . و چنین هم شد .
شریک پس از آن لقمه حرام ، هم نشینى با عباسیان را برگزید و قضاوت را پذیرفت و هم معلمى فرزاندان خلیفه را . روزى حواله اى براى شریک از بابت حقوقش به صرّافى نوشتند . شریک به صرّاف مراجعه کرد و درباره پول سخت گیرى کرد و گفت : « باید حقوقم را نقد بپردازى » .
صرّاف گفت : « کتان و لباس قیمتى نفروخته اى که این قدر سخت مى گیرى » !
شریک گفت : « به خدا قسم از کتان با ارزش تر را فروختم؛ دینم را فروخته ام ؛ ایمانم را فروخته ام »[7] !
--------------------------------------------------------------------------------
[1] _ بقره : 188 .
[2] _ بحار الانوار : ج 73 ، ص150 و وسائل الشیعه ( آل البیت ) : ج5 ، ص315 .
[3] _ بحار الانوار : ج63 ، ص314 .
[4] _ بحار الانوار : ج81 ، ص258 .
[5] _ بحار الانوار : ج63 ، ص314 .
[6] _ بحار الانوار : ج45 ، ص8  فَقَدْ مُلِئَتْ بُطونَکُمْ مِنْ الحَرامِ وَطبِعَ عَلَى قُلوبَکم ، وَیلَکُم أَلاتَنْصِفون ؟ ! أَلا تَسْمَعون ؟ ! ( نفس المهموم ) .
[7] _ پند تاریخ : ج4 ، ص86 و مروج الذهب : ج3 ، ص320 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی