شهادت جعفر طیار برادر امیرالمؤمنین على (ع)۱۰ جمادی الثانیه
جعفر بن ابی طالب(علیه السلام)
“جعفر بن ابیطالب” مشهور به “جعفر طیار” که ۲۰ سال پس از «عام الفیل» در مکه به دنیا آمد.[۱] کنیه اش “عبدالله” است و مادرش “فاطمه بنت اسد” نخستین زن هاشمی بود که با مردی هاشمی یعنی “ابوطالب” ازدواج کرد. برادران وی “عقیل”، “طالب”، و “حضرت علی بن ابیطالب” می باشند.[۲]
«هنگامی که در مکه خشکسالی شد و ابوطالب در مضیقه شدید مالی قرار گرفت، به پیشنهاد پیامبر(صلی الله علیه و آله) “عباس بن عبدالمطلب” نزد برادرش ابوطالب رفت و کفالت جعفر را بر عهده گرفت و جعفر نزد عمویش بود تا زمانی که اسلام آورد.»[۳]
بر اساس روایتی ایشان در همان سال اول بعثت، اندکی[۴] پس از برادرش علی بن ابیطالب اسلام آورد.[۵] روایت شده که ابوطالب وقتی دید حضرت علی(علیه السلام) در سمت راست پیامبر(صلی الله علیه و آله) به نماز ایستاده است، به جعفر هم فرمود که در سمت چپ پیامبر(صلی الله علیه و آله) بایستد و نماز بگزارد و او نیز چنین کرد و این نخستین نماز جماعتی بود که در اسلام برپا گردید.[۶] در برخی روایات آمده است که جعفر بن ابیطالب بیست و ششمین نفری بود که وارد خانه ارقم شد و به اسلام ایمان آورد.[۷]
سرپرست مسلمانان به حبشه
در صدر اسلام بر اثر افزایش شکنجه های قریش و توصیه پیامبر(صلی الله علیه و آله) به مسلمانان برای مهاجرت از مکه به حبشه سرپرستی مسلمانان را بر عهده گرفت و در سال پنجم بعثت در دومین مهاجرت مسلمانان به حبشه به همراه همسرش “اسماء بنت عمیس” به حبشه رفت.[۸]
جعفر بن ابیطالب به دستور پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به عنوان امیر و سرپرست مسلمانان مهاجر به حبشه، هجرت کرد.[۹] پیامبر(صلی الله علیه و آله) نامه ای خطاب به نجاشی، پادشاه آن سرزمین فرستاد و در آن ضمن دعوت وی به اسلام از او خواست تا به اوضاع مسلمانان مهاجر و پناهنده به وی، رسیدگی کند.[۱۰]
وقتی کفار قریش، “عمرو بن عاص” و “عبدالله بن مسعود بن ابی ربیعه مخزومی” و به روایتی “عماره بن ولید” را با هدایایی نزد نجاشی فرستادند، تا شاید بتوانند مسلمانان مهاجر را به مکه بازگردانند.[۱۱]
سخنگو و سرپرست مسلمانان پناهنده به جبشه جعفر بن ابیطالب بود. او در جلسات مناظره به خوبی مواضع و دیدگاه اسلام را بیان کرد، تا جایی که نجاشی را متقاعد کرد و فرستادگان قریش را ناامید به مکه بازگرداند.[۱۲] گفته شده است که نجاشی پس از سخنان جعفر در مورد اسلام، مسلمان شد.[۱۳] جعفر در حبشه از همسرش “اسماء بنت عمیس” صاحب سه فرزند به نام های “عبدالله”، “محمد”، “عون” شد. عبدالله نخستین مولود مسلمانان در حبشه بود و نسل جعفر هم از ایشان می باشد.[۱۴]
در هنگامه بستن پیمان اخوت و برادری میان مهاجران و انصار، جعفر بن ابیطالب با “معاذ بن جبل انصاری” برادر شد.[۱۵] در اواخر سال ششم هجرت پیامبر(صلی الله علیه و آله) سفیرش، “عمرو بن امیه ضمری”، را نزد نجاشی فرستاد تا مسلمانان را باز گرداند و نجاشی نیز دو کشتی در اختیار جعفر بن ابیطالب و مسلمانان و گروهی از حبشیان مسلمان شده قرار داد و آنان را راهی مدینه کرد.[۱۶]
جعفر و یارانش در سال هفتم هجرت پس از غزوه خیبر به مدینه رسیدند.[۱۷] وقتی پیامبر(صلی الله علیه و آله) جعفر را دید، میان دو چشمش را بوسید و فرمود:
«به خدا قسم نمی دانم به کدام یک شادتر شوم، از آمدن جعفر یا از فتح خیبر.»[۱۸]
آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) در کنار مسجد خانه ای به او اختصاص داد.[۱۹] پیامبر(صلی الله علیه و آله) وی و همراهانش را «صاحب الهجرتین» می نامید (دو هجرت به حبشه).[۲۰]
شهادت جعفر بن ابی طالب
در سال ۸ هجرت پیامبر(ٌص) هنگامی که فرستاده خویش به نام “حارث بن عمیر أزدی” به دست “شرحبیل بن عمر” یا “عمیر ازدی غسانی” در روستای «موته»[۲۱] کشته شد، پیامبر(صلی الله علیه و آله) اندهگین گشت و سپاهی به فرماندهی سه تن از صحابه که اولین آنها جعفر بن ابیطالب بود، برای جنگ تدارک دید، سپاه سه هزار نفری مسلمانان در جمادیالاول سال هشتم در روستای موته در سرزمین «بلقاء» به مصاف رومیان به فرماندهی “هرقل” و عربهای شام به فرماندهی “شرحبیل بن عمرو” رفت که جعفر بن ابیطالب در این نبرد به شهادت رسید.[۲۲]
در این نبرد هر دو دست ایشان قطع گردید و تمام تلاش خود را کرد که پرچم اسلام روی زمین نیفتد، از این رو پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: «که خداوند به جعفر به جای دستانش دو بال از یاقوت داده است و او با فرشتگان در بهشت به هر کجا که بخواهد، پرواز می کند.»[۲۳]
به همین سبب پیامبر(صلی الله علیه و آله) ایشان را “جعفر طیار یا ذوالجناحین” نامیده است.[۲۴]
در همان روز شهادت جعفر طیار، پیامبر(صلی الله علیه و آله) از طریق وحی از شهادت ایشان آگاه شد و بسیار اندوهگین گشت. مردم مدینه را فرا خواند و واقعه موته و چگونگی شهادت ایشان را به اطلاع رسانید و ایشان را شهید خواند.[۲۵] ایشان در هنگام شهادت چهل و یک سال داشت.[۲۶] مردی خطیب، شجاع، سخاوتمند و متواضع بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله) به ایشان لقب “ابوالمساکین” (پدر بینوایان) اعطا کرد.[۲۷]
مزار جعفر و سایر شهدای موته در منطقه ای معروف به «شهر مزار» در اطراف موته قرار دارد که امروزه، زیارتگاه سیل کثیر مسلمانان است و ظاهراً یکی از سلاطین مصر به نام “بیبرس” اول مزار جعفر را تجدید بنا اوقاف بسیاری به آن اختصاص داد و بر روی بقعه جعفر بن ابیطالب گنبد و بارگاهی بنا کرد.[۲۸]
پی نوشتها:
[۱]. بهادلی، علی، موته: عراق الماضی، و روح ذی الجناحین، المنهاج، بیروت، ۱۴۱۷، ص ۱۷.
[۲]. خیاط، خلیفه، تاریخ خلیفه بن خیاط، بیروت، چاپ مصطفی نجیب فراز، ۱۴۱۵، ص ۴، ابن حبیب، المحبر، حیدرآباد کن، چاپ الیذه لیشتن، بیروت، ۱۳۸۹هـ، ص ۴۵۷.
[۳]. ابن هشام، سیره النبویه، مصطفی سقا و ابراهیم آبیاری، قاهره، ۱۳۵۵، ج ۱، ص ۲۶۳ و طبری، محمد بن جریر، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات بنیاد،، ۱۳۶۹ش، ج ۱ ص ۲۱۳.
[۴]. البته در این زمینه نظریات مختلف روایت شده است.
[۵]. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، تهران، چاپ نسکی، ۱۳۰۷، ص ۸ و ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفه الاصحابه، قاهره، چاپ محمد ابراهیم و احمدی ثور، ۱۳۵۵، ج ۱، ص ۳۴۱،.
[۶]. ابن عساکر، تاریخ مدینه، دمشق، بیروت، چاپ علی شیری، ج ۷۲، ص ۱۲۷و ۱۲۶ و ابن اثیر، همانجا.
[۷]. ابن عساکر، همانجا، ج ۷۲، ص ۱۲۵.
[۸]. ابن سعد، ابن عبدالبر، الستیعاب فی معرفه الاصحاب، قاهره، چاپ علی محمد بیجاری، ۱۳۸۰، ج ۱، ص ۲۵۶.
[۹]. ابن هشام، ج ۱، ص ۳۴۶، ابن سعد، ج ۴، ص ۳۴.
[۱۰]. ابن سعد، پیشین ج ۴، ص ۳۴.
[۱۱]. طبری، پیشین، ج ۲، ص ۶۵۲.
[۱۲]. ابن هشام، پیشین، ج ۱، ص ۱۸۸-۲۰۴.
[۱۳]. طبری، پیشین، ج ۲، ص ۶۵۳-۶۵۲.
[۱۴]. ابن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۲۰۷ و ۲۰۸ و طبری، پیشین، ج ۳، ص ۳۰.
[۱۵]. ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۱.
[۱۶]. ابن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۲۰۷-۲۰۸ و طبری، پیشین، ج ۳، ص ۳۰.
[۱۷]. ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۳۴۲ و ابن سعد، پیشین، ج ۱، ص ۲۰۸.
[۱۸]. ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۳۴۲
[۱۹]. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، بیروت، چاپ محمدباقر محمودی، ۱۳۹۴، ص ۴۴.
[۲۰]. ابن سعد، پیشین، ج ۴، ص ۱۰۶.
[۲۱]. شهرستانی در استان کرک در اُردن
[۲۲] . الواقدی، محمد بن عمر؛ کتاب المغازى، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، مؤسسه الأعلمى، چاپ سوم، ۱۴۰۹، ج۲ ص۵۶۲، ج ۲، ص ۷۵۶ و ابن هشام، پیشین، ج ۴، ص ۱۵ و ابن سعد، پیشین،ج ۳، ص ۵۳۰ و ۷۶۱.
[۲۳] . واقدی، پیشین، ج ۲، ص ۷۶۲ و ابن هشام، پیشین، ج ۴، ص ۲۰ و بلاذری، پیشین، ص ۴۳.
[۲۴] . ابن هشام، پیشین، ج ۲، ص ۱۵۱ و طبری، پیشین، ج ۵، ص ۴۲۴.
[۲۵] . ابن هشام، پیشین، ج ۴، ص ۲۲ و ابن سعد، پیشین، ج ۳، ص ۴۶ و واقدی، پیشین، ج ۲، ص ۷۶۲.
[۲۶] . ابن هشام ، ج ۴، ص ۲۰ و ابن عساکر، ج ۷۲، ص ۱۳۵ و ابن سعد، ج ۴، ص ۴۱.
[۲۷] . ابن سعد، پیشین، ج ۴، ص ۴۱.
[۲۸] . بهادلی، پیشین، صص ۲۲۷-۲۳۲-۲۳۴.