بر ساحل معرفت

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

بر ساحل معرفت

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

بر ساحل معرفت

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود گوشه چشمی به ما کنند
ادرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/barsahelmarefat/

عفو و گذشت

يكشنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۷:۴۱ ب.ظ

عفو و گذشت

عفو و گذشت یکى از صفات برجسته مومنین است و در قرآن و احادیث درباره آن آیات و روایات بسیارى آمده است که قسمتى از آن را بیان مى کنیم و سپس اثار نیک و موارد آن را متذکر شده و سرانجام یادآور مى شویم که چه کسانى بهتر است داراى این صفت باشند.

r آیات و روایات

«خُذِ الْعَفْوَ وَاْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ اَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلین»[1]

« با آنان مدارا کن و عذرشان را بپذیر و به نیکى ها دعوت کن و از جاهلان روى بگردان»

«الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاء وَالضَّرَّاء وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ [2]؛ کسانى که در فقر و بى نیازى انفاق مى کنند و خشم خویش را فرو مى برند و از خطاهاى مردم مى گذرند نیکوکارند و همانا خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.»

«کظم» بستن سر مشکى است که از اب پر شده باشد و کنایه از کسى است که از خشم و غضب پر شده باشد و از عکس العمل خوددارى نماید. و «غیظ» شدید و حالت برافروختگى و هیجان فوق العاده روحى است که با مشاهده ناملایمات براى انسان رخ مى دهد.

فَبِمَا رَحْمَةٍ  مِّنَا للّهِ  لِنتَ  لَهُمْ  وَ لَوْ  کُنتَ  فَظًّا غَلِیظَ  الْقَلْبِ  لا نفَضُّوا  مِنْ  حَوْلِکَ اعْفُ  عَنْهُمْ  وَ اسْتَغْفِرْ  لَهُمْ  و شَاوِرْهُمْ  فِی الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ [3] ؛در پرتو رحمت الهى با آنان مهربان شدى‏, که اگر خشن بودى (مردم) از اطرافت  پراکنده مى شدند, بنابراین آنان را عفو کن و براى آنها طلب آمرزش نما و در کارها با آنان مشورت کن و آنگاه که تصمیم گرفتى مصمم باش و بر خدا توکل کن همانا خداوند توکل کنندگان را دوست دارد.»

همچنین در روایات اسلامی در این زمینه احادیث فراوانی وارده شده است از جمله:

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) مى‌فرماید: «هان اى مردم! بهترین اخلاق مردم دنیا و آخرت را به شما مى دهم:‌گذشت از کسى که به تو ظلم کرده؟ بر قرار نمودن رابطه با کسى که از تو بریده, نیکى کردن در مقابل کسى که به تو بدى کرده و بخشیدن به کسى که تو را محروم ساخته.»[4]

و نیز امام صادق (علیه السلام) چنین فرموده‌اند: «سه سفت از صفات خوب دنیا و آخرت است

1- گذشت از کسى که بتو ستم کرده

2- پیوستن به آن کسى که از تو بریده.

3- خویشتن دارى, آنگاه که با نادان روبرو شوى.»[5]

امام صادق (علیه‌السلام)‌مى فرماید: سه صفت در هر کس باشد خداوند حورالعین به تزویج او در مى‌آورد:

1- خشم و غضب خویش را فرو نشاند.

2- در راه خدا و مقابل شمشیرها استقامت و بردبارى داشته باشد.

3- بر مال حرامى که به دستش افتاده طمع نکند.» [6]

r چرا در آیات و روایات این همه از عفو و گذشت تعریف شده است؟
جواب؛ چونکه غضب سر چشمه بسیارى از گناهان بزرگ است و حالت غضب خطرناکترین حالات انسانى است که اگر کنترل نشود عقل را از بین برده و شخص را به جنون و دیوانگى مى کشد و آنگاه بسیارى از خطاهاى هولناک را مرتکب شده که متوجه عواقب شوم آن از قبیل کفاره و جریمه و بالاخره عذاب الهى نمى‌شود:

امام صادق (علیه‌السلام) مى فرماید: «من کظم غیظا و لوشاء ان یمضیه امضاه ملاه الله قلبه یوم القیامة رضاه[7]؛ آن کس هک خشم خود را با اینکه قدرت بر اعمال آن دارد فرو ببرد خداوند در روز قیامت قلب او را پر از رضایت خویش مى کند.»

امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرمایند: ((العفو تاج المکارم؛ عفو و گذشت تاج فضایل اخلاقى است)).[8]

نیز در روایتی دیگر حضرت می فرمایند : « شَرُّالنُاس  مَنْ لا یَعْفُ عَنِ الزَّلَّهِ و لا یَسْتُرُ الْعَوْرَهِ؛ بدترین مردم کسى است که از لغزش ها نمى گذرد و عفو نمى کند، و عیوب مردم را نمى پوشاند».[9]

مولاى متقیان در کلمات قصارشان در نهج البلاغه مى فرماید: اذا قَدَرْتَ علی عَدُوِّکَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عنه شُکْراً لِلْقُدْرَهِ علیه؛ هنگامى که بر دشمن خود پیروز شدى، عفو را شکرانه این پیروزى قرار ده.))[10]

r آثار عفو و گذشت
1ـ عفو و گذشت ، گاه دشمنان سرسخت را به دوستان صمیمى مبدل مى سازد.[11]

2ـ عفو و گذشت، سبب بقاى حکومت ها و دوام قدرت است. پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) مى‌فرمایند:« عفو المُلوک بقاء المُلک؛ عفو پادشاهان سبب بقا حکومت است. »[12] چراکه از دشمنى ها و مخالفت ها مى کاهد و بر دوستان و طرفداران مى افزاید.

3ـ سبب عزت و آبرو مى گردد. رسول گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) مى فرمایند: «علیکم بالعفو فَاِنَّ الْعَفْوَ لا یَزیدُ اِلّا عِزّاً ؛ بر شما باد به عفو و گذشت ، چرا که عفو چیزى جز عزت بر انسان نمى افزاید».[13]

4ـ عفو گذشت جلو تسلسل ناهنجارى ها، خشونت و جنایت و کینه توزى ها را مى گیرد و در واقع نقطه پایانى بر آن ها مى گذارد. در حدیثى از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمده است:

 

«تَعافوا تَسْقُطُ الضَّغائنُ بَیْنَکُمْ؛ یکدیگر را عفو کنید که دشمنى ها و کینه ها را از میان مى برد».[14]

5ـ سبب سلامت روح و آرامش جان و در نتیجه باعث طول عمر است. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مَنْ کَثُرَ عَفْوُهُ مُدَّ فی عُمْرِهِ؛ کسى که عفوش افزون گردد، عمرش طولانى مى شود)).[15]

البتّه علاوه بر آثار و برکات اجتماعى عفو و گذشت، نتایج معنوى و پاداش هاى اخروى آن، بیش از این هاست. همان گونه که مولا امیرالمومنین (علیه السلام) فرموده اند:« العفو مع القُدره جُنَّه مِنْ عَذابِ اللهِ سُبحانه؛ عفو و گذشت به هنگام قدرت سپرى است در برابر عذاب الهى)).[16]

r راه به دست آوردن فضیلت عفو
در درجه اول تفکر درباره پیامدهاى هرکدام از این دو صفت و سپس به ملکه رساندن فضیلت اخلاقى عفو و گذشت، و در درجه بعدى شناخت ریشه هاى انتقام جویى و در مان آن ها . چراکه با از میان رفتن علت ، معلول نیز از میان خواهد رفت، و کینه توزى و انتقام جاى خود را به دوستى و محبت وعفو و گذشت خواهد داد.

r حکایت
1- روش بزرگوارى
امام سجاد علیه السلام کنیزى داشت . روزى آب روى دست امام مى ریخت تا آن حضرت آماده نماز گردد. اتفاقا خسته شد و ظرف آب از دستش افتاد و بر سر امام آسیب رساند. حضرت سر بلند کرده و به سوى کنیز متوجه شد. کنیز گفت :

-«و الکاظمین الغیظ.»

حضرت فرمود: من خشم خود را فرو بردم .

کنیز گفت : «و العافین عن الناس»

امام علیه السلام فرمود: خداوند تو را عفو کند. (یعنى من از تو گذشت کردم).

کنیز گفت : «و الله یحب المحسنین».[17]

امام علیه السلام فرمود: برو که در راه خداوند، عزیز و بزرگ و آزادى .[18]

2- با دوستان ، مدارا!
 رسول خدا صلى الله علیه و آله در حالى که نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر لبانشان نقش بست ، به طورى که دندان هایشان نمایان شد! از ایشان علت خنده را پرسیدند، فرمود:

- دو نفر از امت من مى آیند و در پیشگاه پروردگار قرار مى گیرند؛ یکى از آنان مى گوید:

خدایا! حق مرا از ایشان بگیر! خداوند متعال مى فرماید: حق برادرت را بده ! عرض مى کند:

خدایا! از اعمال نیک من چیزى نمانده متاعى دنیوى هم که ندارم . آنگاه صاحب حق مى گوید:

پروردگارا! حالا که چنین است از گناهان من بر او بار کن !

پس از آن اشک از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله سرازیر شد و فرمود:

آن روز، روزى است که مردم احتیاج دارند گناهانشان را کسى حمل کند. خداوند به آن کس که حقش را مى خواهد مى فرماید: چشمت را برگردان ، به سوى بهشت نگاه کن ، چه مى بینى ؟ آن وقت سرش را بلند مى کند، آنچه را که موجب شگفتى اوست - از نعمت هاى خوب - مى بیند، عرض مى کند:

پروردگارا! اینها براى کیست ؟

مى فرماید:

براى کسى است که بهایش را به من بدهد.

عرض مى کند:

چه کسى مى تواند بهایش را بپردازد؟

مى فرماید:

تو.

مى پرسد:

چگونه من مى توانم ؟

مى فرماید:

به گذشت تو از برادرت .

عرض مى کند: خدایا! از او گذشتم .

بعد از آن ، خداوند مى فرماید:

دست برادر دینى ات را بگیر و وارد بهشت شوید!

آن گاه رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:

پرهیزکار باشید و مابین خودتان را اصلاح کنید![19]

3- اسماعیل سامانى
اسماعیل بن احمد سامانى در ماوراءالنهر حکومت میکرد. عمرو بن لیث صفارى تصمیم گرفت با او بجنگد، از ماوراءالنهرش براند و حوزه حکومت وى را در قلمرو فرمانروائى خود درآورد. لشکر نیرومندى در نیشابور مجهز ساخت و عازم بلخ گردید. اسماعیل بن احمد براى او پیامى فرستاد که هم اکنون تو بر منطقه بسیار وسیعى حکومت میکنى و در دست من جز محیط کوچک ماوراءالنهر نیست . از وى خواسته بود که به آنچه در دست دارد قانع باشد و مزاحم او نشود. ولى عمرو بن لیث به پیام اسماعیل اعتنا نکرد، همچنان راه پیمود، از جیحون گذشت ، منازل را طى کرد و به بلخ رسید. سرزمینى را براى عسکرگاه برگزید، خندق حفر نمود نقاط مرتفعى را براى دیده بانى مهیا کرد، و ظرف چندین روز تمام مقدمات فنى جنگ را آماده نمود. در خلال این مدت لشکریانش تدریجا از راه میرسیدند و هر گروهى در نقطه پیش بینى شده مستقر میشدند.[20]

جمعى از افسران و خواص اسماعیل بن احمد که آوازه جراءت و شهامت عمروبن لیث را شنیده بودند از مشاهده آن همه سرباز مسلح و مجهز، تکان خوردند با یکدیگر شور نمودند و گفتند اگر بخواهیم با عمرو سپاه نیرومندش پیکار کنیم یا باید همگى از زندگى چشم پوشیم و کشته شویم یا آنکه در گرما گرم نبرد، به دشمن پشت کنیم ، میدان جنگ را ترک گوئیم و به ذلت فرار، تن در دهیم و هیچ یک از این دو بر وفق عقل و مصلحت نیست . بهتر آنستکه از فرصت استفاده کنیم و پیش از شکست قطعى به وى تقرب جوئیم و امان بخواهیم چه او مردى است دانا و توانا و هرگز دامن خویشتن را بکشتن و بستن این و آن که عمل عاجزان و ابلهان است لکه دار نمیکند. یکى از حضار گفت این سخنى است عاقلانه و نصیحتى است مشفقانه و باید طبق آن تصمیم گرفت . قرار شد در شب معینى گرد هم آیند و به این نظریه جامه عمل بپوشاند. شب موعود فرا رسید، با هم نشستند و هر یک نامه جداگانه اى به عمرو نوشتند، مراتب وفادارى خود را نسبت به او اعلام نمودند، و از وى امان خواستند، نامه هاى افسران و خواص اسمعیل بعمرو رسید، آنها را خواند، از مضامینشان آگاه شد، و در خرجینى جاى داد. در آنرا بست و مهر نمود و درخواست امانشان را اجابت کرد.

جنگ آغاز شد و برخلاف تصور افسران ، موجبات غلبه اسمعیل بن احمد فراهم گردید. سپاهیان عمرو، در محاصره واقع شدند و خیلى زود شکست خوردند. عده اى کشته ، گروهى دستگیر، و جمعى گریختند. عمروبن لیث نیز فرار کرد ولى دستگیر شد. ساز و برگ نظامیان عمرو بغنیمت رفت ، اموال اختصاصى او و همچنین خرجین نامه هاى افسران بدست اسمعیل افتاد. از مشاهده خرجین و مهر عمرو بن لیث و یادداشتى که روى آن بود به مطلب پى برد و دانست محتواى خرجین نامه ها ایست که افسرانش به عمرو نوشته اند. خواست آن را بگشاید، نامه را بخواند و بداند نویسندگان آنها کیانند، ولى فکر صائب و عقل دور اندیشش او را از این کار بازداشت . با خود گفت اگر نامه ها را بخوانم و نویسندگانش را بشناسم بهمه آنها بدبین میشوم و آنان را نیز اگر بدانند رازشان فاش شده است از عهدشکنى و خیانتى که بمن کرده اند دچار خوف و هراس میشوند، ممکن است از ترس  جان خود پیشدستى کنند، بر من بشورند و قصد جانم نمایند یا آنکه بمخالفتم تصمیم بگیرند، نظم سپاه را مختل کنند، پیروزى را به شکست مبدل سازند، و مفاسد بزرگ و غیرقابل جبرانى ببار آورند.

خرجین را نگشود و تمام خواص و افسران خود را احضار نمود، خرجین بسته را که مهر عمرو بر آن بود به ایشان ارائه داد و گفت اینها نامه هائى است که جمعى از افسران و خواص من بعمرو نوشته اند، به وى تقرب جسته اند و از او امان خواسته اند. ده بار حج خانه خدا بذمه من باد اگر بدانم در این نامه ها چیست و نویسنده آنها کیست . در صورتیکه امان خواهى نویسندگان راست باشد آنها را عفو نمودم و اگر دروغ باشد از گفته خود استغفار میکنم ، و سپس دستور داد آتش افروختند و در حضور تمام افسران و خواص ، خرجین سربسته را با همه محتویاتش در آتش افکند و سوزاند و اثرى از نوشته ها باقى نگذارد

نویسندگان نامه از این کرامت نفس و گذشت اخلاقى بحیرت آمدند و از اینکه نوشته ها خاکستر شد و عیبشان براى همیشه مستور ماند آسوده خاطر گشتند، از عمل خود پشیمان شدند، مجذوب فرمانده بزرگوار خویش  گردیدند، و از روى صداقت و راستى تصمیم گرفتند نسبت به او همواره وفادار باشند.[21]

 

 

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1]ـ سوره اعراف، 199.

[2]ـ آل عمران, آیه 134.

[3]ـ سوره آل عمران, آیه 159.

[4]- کافی: ج 2, ص 107.

[5]ـ کافی:‌ج 2, ص 107.

[6]- بحار: ج 71, ص 417.

[7]ـ تفسیر نور الثقلین: ج , ص 390.

[8]ـ  شرح غررالحکم، ج 1،ص 140, حدیث 520.

[9]ـ همان منبع، ج 4،ص 175,حدیث 5735.

[10]ـ نهج البلاغه، کلمات قصار، حدیث 11.

5_  رجوع شود به سوره فصلت ، 34

[12]ـ بحارالانوار،ج 74، ص 168.

[13]ـ اصول کافی، ج 2،ص 108.[13]

ـ کنز العمال، ج 3، ص 373، حدیث 7004.[14]

ـ میزان الحکمه، ج 3، حدیث: 13184.[15]

ـ غررالحکم، ج 1، ص 398، حدیث 1547.[16]

[17] - سوره آل عمران, آیه 23,‌ترجمه: «آنان خشم فرو نشاند, از بدی مردم درگذرند و خداوند دوستدار نیکوکاران است.» .

[18] - بحار: ج 46, ص 68.

[19] - بحارالانوار: ج 77, ص 182..

[20] - کامل, ابن اثیر: ج 7, ص 178.

[21] جوامع الحکایات: ص 56.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی