یاد مرگ
مرگ حقیقتى است سخت هولناک ؛ غفلتِ از آن مایه پشیمانى است و براى پرهیز از غفلت باید همواره به یاد آن بود . افسوس که اگر یادى از آن مى کنیم ، با دلى گرفتار شادخوارى هاى دنیایى و لبالب از آرزوهاى سراب گونه است . حقیقت این است که براى یاد کرد مرگ ـ که صادقانه ترین رویداد زندگى هر آدمى است ـ باید خود را به ممارست وا داریم و در یاد کردن آن تمرین کنیم و روز به روز اهمیت و عظمت آن را در خاطر خود مرور کنیم . اگر آدمى زیاد به یاد مرگ باشد ، در دلش تأثیر مثبت مى گذارد و وابستگى او به دنیا کاهش مى یابد و خواسته هاى درونى خویش را اصلاح مى کند .
r یاد مرگ در آیات و روایات
خداوند حکیم در قرآن کریم می فرماید: کُلُّ نَفْس ذَآئِقَةُ الْمَوْتِ وَإِنَّمَا تُوَفَّوْنَ أُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَـمَةِ[1]؛ هر کسى مرگ را خواهد چشید و در روز قیامت همه شما به نتیجه اعمال خود خواهید رسید .
رسول اکرم (صلى الله علیه وآله وسلم) فرمودند : «ویران کننده لذت ها را بسیار یاد کنید .»
پرسیده شد ویران کننده لذّت ها چیست ؟
حضرت فرمودند : مرگ هیچ بنده اى در حال رفاه و آسایش ، واقعاً به یاد مرگ نمى افتد ، مگر آنکه دنیا بر او تنگ مى شود . و هیچ بنده اى در حال سختی و گرفتارى مرگ را به خاطر نمى آورد ، مگر آنکه دنیا بر او گشاده مى گردد .[2]
امیرمؤمنان(علیه السلام)چنین مى فرمایند :
اگر بنده اى مرگ و شتابى را که مرگ به سوى او دارد ببیند ، از کارهایى که براى دنیا انجام مى دهد ، متنفر خواهد شد . [3]
فردى به امام باقر(علیه السلام) عرض کرد : مرا پندى ده تا از آن استفاده کنم . امام محمّد باقر(علیه السلام) فرمودند :
اَکْثِرْ ذِکْرَ الْمَوْتِ ، فَاِنَّهُ لم یُکْثِرْ ذِکْرَهُ انسانٌ اِلاّ زَهَدَ فی الدُّنْیا[4] ؛ مرگ را به فراوانى یاد کن که هر کس آن را فراوان یاد کند ، زهدِ در دنیا را پیشه خواهد کرد .
r کارآمدترین راه
کارآمدترین راه براى یادکرد مرگ این است که پیشینیان خود رابه خاطر آوریم که چگونه بار سفر بستند و به آخرت پیوستند . عمرى تلاش کردند و خانه هاى دل خواه خود را ساختند ، فرزندان خود را بزرگ کردند و شاهد ازدواج نوه هاى خود بودند ، براى دنیاى خود روز و شب کوشیدند و . . . به جاى لباس هاى رنگارنگ و فاخر ، تنها دو متر پارچه سفید ارزان قیمت بردند و به جاى کاخ هاى زیبا ، در گورى تنگ و تاریک آرمیدند و به جاى جشن ها و میهمانى هاى پر زرق و برق ، با سکوت و فراموشى و غربت ، همدم و همنشین شدند ؛ فرزندانشان بر سر ارث با هم در افتادند و خویشاوندانشان آن هارا فراموش کردند . هر اندازه که انسان یکایک این صحنه ها را به یاد آورد ، تأثیر مرگ بر او بیشتر مى شود .
rحکایت
چشم اندازى از بزرگ هاى کوچک
سیّد نعمت الله جزایرى(رحمه الله) شاگرد ویژه علامه مجلسى(رحمه الله) مى گوید : من و استادم علامه مجلسى(رحمه الله) قرار گذاشتیم هر کدام زودتر از دنیا برویم به خواب دیگرى بیاییم تا از بعضى قضایا آگاه شویم .
پس از این که استاد از دنیا رفت و روزى که مراسم فاتحه خوانى تمام شد ، این پیمان به یادم آمد . بر سر قبر علامه مجلسى(رحمه الله) رفتم و قرآن خواندم و پس از آن گریه کردم . همان جا مرا خواب ربود و در عالم رؤیا استاد را با لباس زیبا و حال خوشى دیدم که انگار از میان قبر بیرون آمده است . فهمیدم که او مرده است؛ به او گفتم : « به وعده اى که دادى وفا کن و قضایاى قبل از مردن و بعد از مردن را برایم تعریف کن » .
فرمود : « وقتى که مریض شدم و بیماریم به حدى رسید که تاب تحمل آن را نداشتم ، گفتم : خدایا دیگر طاقت ندارم و با رحمت فراگیر خود برایم فرجى کن . در این حال شخص جلیل و زیبارویى به بالین من آمد و پیش پایم نشست و حالم را پرسید و من شکوه خود را باز گفتم . آن ملک دستش را به انگشت پاهایم گذاشت و گفت : « آرام شدى » ؟
گفتم : « آرى » .
همین طور که دست خود را آهسته آهسته به طرف سینه ام بالا کشید ؛ دردم آرام گرفت . به سینه ام که رسید ، جسد من روى زمین افتاد و روحم در گوشه اى به تماشا ایستاد . خانواده و دوستان و همسایگان آمدند و گرداگرد من گریه کردند و روحم به آن هامى گفت : من ناراحت نیستم ، من حالم خوب است ، چرا گریه مى کنید ؟ ولى کسى حرفم را نمى شنید .
آن گاه جنازه را بردند و غسل و کفن و نماز را به جاى آوردند و جسدم را درون قبر گذاشتند . ناگاه منادى ندا کرد که اى بنده من ، محمّد باقر ، براى امروز چه آماده کردى ؟
من نماز و روزه و موعظه و کتاب و . . . را بر شمردم ولى پذیرفته نشد ، تا این که کارى به یادم آمد . در خیابان مرد مؤمنى را به خاطر بدهکارى مى زدند . من بدهى او را دادم و از دست مردم رهایى بخشیدم . آن عمل را عرض کردم . خداوند به خاطر این عمل خالص همه اعمالم را قبول و مرا به بهشت برزخى داخل کرد[5] .
--------------------------------------------------------------------------------
[1] _ آل عمران : 185 .
[2] _ بحار الانوار : 6 ، ص133 .
[3] _ الکافى : 3 ، ص259 .
[4] _ الکافى : ج3 ، ص255 .
[5] _ منتخب التواریخ : ص752