بر ساحل معرفت

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

بر ساحل معرفت

موجیم و وصل ما ، از خود بریدن است ساحل بهانه ای است ، رفتن رسیدن است

بر ساحل معرفت

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود گوشه چشمی به ما کنند
ادرس اینستاگرام: https://www.instagram.com/barsahelmarefat/

ادب

يكشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۳۰ ب.ظ

ادب

از قیمتى‏ترین سرمایه‏ها و میراثهاى حیات آدمى «ادب‏» است،حتى بالاتر از ثروت و سرمایه است (ادب مرد، به ز دولت اوست).

در برخوردها چیزى به زیبایى و جذابیت ادب نمى‏رسد. باید آن‏را آموخت، به کار بست تا روابطى سالم و احترام‏آمیز و پایدار میان‏افراد، حاکم شود. اما همین واژه متداول و مشهور، گاهى تعریفى‏ناشناخته و حد و مرزى مبهم دارد. از این‏رو مناسب است که بر مفهوم وجایگاه و شرایط آن، تاملى مجدد داشته باشیم و بدانیم که براستى «ادب‏چیست؟».

r ادب چیست؟

این صفت که سرمایه ارزشمند رفتارى انسان و رسالت پدر و مادرو مربى است‏بر چه پایه‏هایى استوار است؟ آیا یک خصلت درونى‏است؟ آیا رفتارى اجتماعى است‏یا حالتى روحى؟ رمز اینکه انسان ازافراد مؤدب، خوشش مى‏آید چیست؟

وقتى سخن از «ادب‏» به میان مى‏آید، نوعى رفتار خاص و سنجیده‏با افراد پیرامون (از کوچک و بزرگ و آشنا و بیگانه) در نظر مى‏آید. این‏رفتار که از تربیت‏شایسته نشات مى‏گیرد، به نحوه سخن گفتن، راه‏رفتن، معاشرت، نگاه، درخواست، سؤال، جواب و ... مربوط مى‏شود.

ادب، هنرى آموختنى است. مى‏توان گفت: «ادب، تربیت‏شایسته‏است‏»، خواه مربى، پدر و مادر باشد، یا استاد و مربى.

r روایات اسلامی و ادب

امام صادق(ع) فرمود: پدرم مرا به سه نکته ادب کرد ... فرمود: هرکس با رفیق بد همنشینى کند، سالم نمى‏ماند و هر کس که مراقب و مقیدبه گفتارش نباشد پشیمان مى‏گردد و هر کس به جاهاى بد، رفت و آمدکند، متهم مى‏شود[1].»

یکى از نکات مهم مربوط به معاشرت، آن است که آنچه را در باره ‏خود نمى‏پسندى، در باره دیگران هم روا ندانى و آنچه نسبت‏به‏خویش دوست مى‏دارى، براى دیگران هم بخواهى و آنچه را در کاردیگران زشت مى‏شمارى، براى خود نیز زشت‏بدانى. اگر از کارهاى‏ناپسند دیگران انتقاد مى‏کنى، همان کارها و صفات در تو نباشد. این‏نوعى «خود ادب کردن‏» است و کسى به این موهبت دست مى‏یابد که ازفرزانگى و هوشیارى و عقلانیتى تیز و بصیر برخوردار باشد.

به‏فرموده حضرت امیر(ع): «کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک‏»؛ [2] .

در ادب کردن تو نسبت‏به خویشتن، همین تو را بس که آنچه را ازدیگرى ناپسند مى‏بینى از آن پرهیز کنى.

هر کس حد و مرز خود را بشناسد و از آن فراتر نرود، داراى ادب‏است. بى‏ادبى، نوعى ورود به منطقه ممنوعه و پایمال کردن حد و حریم‏در برخوردهاست.

این سخن بلند امیرمؤمنان (علیه‌السلام)  را هم در این زمینه بخوانیم که‏فرمودند:

«افضل الادب ان یقف الانسان على حده و لا یتعدى قدره‏»؛ [3] .

برترین ادب، آن است که انسان بر سر حد و مرز و اندازه خویش‏بایستد و از قدر خود فراتر نرود.»

ادب، به خودى خود یک ارزش اخلاقى و اجتماعى است وارزش‏آفرین، هم براى فرزندان، هم براى اولیا که تربیت‏کننده آنانند.ادب در هر که و هر کجا باشد، هاله‏اى از محبت و مجذوبیت را بر گردخود پدید مى‏آورد و انسان باادب را عزیز و دوست‏داشتنى مى‏کند.ادب، خودش یک سرمایه است و هر سرمایه‏اى بدون آن بى‏بهاست. مدالى است‏بر سینه صاحبش که چشمها و دلها را خیره و فریفته‏مى‏سازد.

r ادب آراستگی نسب

آراستگى هر چیزى به چیزى است. آن گونه که علم، با حلم آراسته مى‏گردد، و شجاعت، با گذشت و عفو زینت مى‏یابد، و ثروت، با انفاق و بخشش، ارزش پیدا مى‏کند، حسب و نسب هم با ادب، ارج مى‏یابد. شرافت نسب و اعتبارخانوادگى و آبرو و وجهه اجتماع، بدون داشتن ادب، آرایشى سطحى‏بر چهره‏اى زشت است. این سخن حضرت على(ع) است که:

«لا شرف مع سوء الادب‏»؛ [4] .

با بى‏ادبى، هیچ شرافتى نیست.

کسى که بى‏اصل و تبار و نسب و حسب باشد، اگر ادب داشته‏باشد، شرافت مى‏یابد. ادب، حتى نسب و تبار نامناسب را هم‏مى‏پوشاند. کلام امیرالمؤمنین(ع) چنین است:

«حسن الادب یستر قبیح النسب» [5] .

نشانه‏هاى ادب

هر یک از ادب و بى‏ادبى نشان‌هایى دارد. شناخت ادب هم جز باتوجه به نمودهاى بى‏ادبى میسر نمى‏گردد. این نمودها و نشانه‏ها وعلایم، هم در گفتار نمایان است، هم در رفتار و برخورد.

اگر عاقلانه زیستن و متانت در گفتار و وقار در رفتار، نشانه ادب‏است. بى‏خردى، گفتار زشت، بددهانى، تندخویى، زشت‏گویى، دشنام‏و توهین، سبکسرى و خیره‏سرى، لجاجت و عناد و ... هم بى‏ادبى‏است.

اگر کنترل دوستی‌ها و معاشرت‌ها ادب است، بى‏ادبى یعنى رفت وآمد با افراد ناباب و بى‏دقتى در گزینش دوستان و بى‏تعهدى درمجالستها و رفاقتها. آنکه زشت‏گفتار و بدزبان است، به تعبیر حضرت‏على(ع) از ادب بى‏بهره است: «لاادب لسیئ النطق.» [6].

کسى که در برخورد با افراد، حاضر نیست از آنان با عظمت وتکریم یاد کند و مدام به سخره کردن دیگران و غیبت آنان مشغول است،آن‌که یاوه دیگران را با یاوه و دشنامشان را با دشنامى زشت‏تر پاسخ‏مى‏دهد، آنکه در مجالس و محافل و صفها، رعایت‏حق دیگران و نظم‏و مقررات و سکوت و نوبت را نمى‏کند، آنکه حاضر نیست‏به حرف‏دیگران گوش دهد، کسى که در گفتگو و بحث، داد مى‏زند، گلو پاره‏مى‏کند و جانب انصاف و حق را مراعات نمى‏کند، آن‌که ... این‌ها همه‏نشانه‏هایى از فقدان ادب است.

از آن سو، مراعات آداب در خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن یا لخت‏بودن، خلال کردن، دهن‏دره، سرفه، عطسه و ... نشان ادب است.بى‏ادبى، بى‏اعتنایى به حقوق و شخصیت و حرمت انسانهاست. اگرکسى هنگام عطسه، آب دهان به سفره و صورت بیفکند، یا به طرزمشمئزکننده‏اى غذا بخورد، یا به جاى تقدیم دو دستى نامه و وسیله وابزار، آن را پرت کند یا حتى یک دستى بدهد، یا هنگام مطالعه شما، سرو صدا کند، یا هنگام خلوت، سرزده وارد اتاقتان شود، و اجازه ورودنگیرد، اینها نمونه‏هایى از مراعات نکردن ادب اجتماعى است.

جالب این است که اسلام براى همه این موارد، دستورالعمل دارد.«تربیت اسلامى‏» و اخلاق مکتبى، همه دستورها و «باید» و «نباید»هایش،«ادب‏آموزى‏» است.کسى که پاى‏بند تعالیم دین نباشد، از حوزه ادب به‏وادى بى‏ادبى پاى نهاده است.

r ادب از که آموزیم؟

رفتار نیک دیگران، بر انسان تأثیر مثبت مى‏گذارد. این امرى‏روشن و طبیعى است. ناپسندی‌هاى اخلاقى مردم نیز تاثیر سوءمى‏گذارد. این هم عادى است. هنر انسانهاى فرزانه و هوشمند آن است‏که از رفتارهاى ناپسند دیگران هم عبرت و درس مى‏آموزند.

هم نیکان الگوى نیکى‏اند، هم بدان سرمشق بدى براى غافلان. اماعاقلتر کسى است که از بدیها راه خوبیها را مى‏آموزد. این همان حکمت‏لقمانى است که از فرزانگى او سرچمشه مى‏گیرد. به قول سعدى:

«لقمان را گفتند: ادب از که مى‏آموختى؟ گفت: از بى‏ادبان، که هر چه از ایشان‏در نظرم ناپسند آمد، از فعل آن پرهیز کردم.» [7]و اگر جز این بود، لقمان به لقب‏«حکیم‏» مشهور نمى‏شد. آرى ... ادب آموختن از بى‏ادبان. همچنان که‏باید کم‏حرفى را از وراجان پرحرف و بیهوده‏گوى الهام گرفت.بزرگوارى و کرامت نفس را هم باید از زشتى کار تنگ‏نظران وخسیس‏طبعان فرا گرفت. هیچ کس از زشتى و بدى، خوشش نمى‏آید.پس چرا ما خود را از آن پاک نسازیم که محبوب شویم؟ اگر از زشتیهاى‏دیگران، آموختیم که به خوبیها روى آوریم، «استاد اخلاق‏» ما در درون‏خودمان نهفته است. این روش، شیوه آموخته از امیر مؤمنان(علیه‌السلام) است‏که فرمود:

«اذا رایت فى غیرک خلقا ذمیما فتجنب من نفسک امثاله‏»؛ [8] .

هر گاه در دیگرى اخلاق ناپسندى را دیدى، بپرهیز که آن گونه‏رفتار در خودت نباشد!

عیساى مسیح هم همین روش را داشت. از او پرسیدند: چه کسى‏تو را ادب آموخت؟ فرمود: کسى مرا ادب نکرد. من، زشتى جهل رادیدم و از آن پرهیز کردم. [9].

نشست و برخاست و انس و معاشرت با افراد مؤدب، خلق وخوى و رفتارمان را به زینت «ادب‏»، مى‏آراید.

r از ادب پیامبر(صلی الله علیه و آله)

رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) که اسوه ایمان و الگوى اخلاق و ادب و رفتارنیکو است، خود را ادب کرده پروردگار دانسته و مى‏فرماید: «ادبنى ربى‏فاحسن تادیبى‏»؛ [10] پروردگارم مرا ادب کرد و نیکو ادب کرد!

«سیره پیامبر»، یک کتاب ادب‏آموزى است. رفتار پیامبر، نمونه عالى‏اخلاقى و معاشرت والاست. به چند نمونه از ادب برخورد پیامبر بادیگران اشاره مى‏کنیم:

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) با هر کس روبه‏رو مى‏شد، سلام مى‏داد، هم به کوچک،هم بزرگ.[11]

هیچ گاه پاى خود را پیش کسى دراز نمى‏کرد. هنگام نگاه، به‏صورت کسى خیره نمى‏شد، با چشم و ابرو به کسى اشاره نمى‏کرد،هنگام نشستن، تکیه نمى‏داد. [12].

وقتى با مردم دست مى‏داد و مصافحه مى‏کرد، هیچ گاه دست‏خودرا عقب نمى‏کشید، تا طرف مقابل دست‏خود را بکشد. [13]هیچ خوراکى‏را مذمت نمى‏کرد. به هیچ [14] کس دشنام و ناسزا نمى‏گفت و سخن‏ناراحت‏کننده‏اى بر زبان نمى‏آورد و بدى را با بدى پاسخ نمى‏گفت.زیرانداز خود را به عنوان اکرام، زیر پاى کسى که خدمتش مى‏رسیدپهن مى‏کرد. [15]از روز بعثت تا دم مرگ، هرگز در حال تکیه دادن غذانخورد. [16]هدیه افراد را (هر چند اندک و ناچیز) قبول مى‏کرد. [17]بیشتراوقات، رو به قبله مى‏نشست. [18]زانوهایش را پیش اشخاص،باز نمى‏کرد و بیرون نمى‏آورد. بر تندخویى غریبه‏ها در سؤال ودرخواست و سخن صبر مى‏کرد. هیچ کس را ملامت و سرزنش‏نمى‏کرد و در پى کشف اسرار دیگران نبود. [19].

خنده‏هایش تبسم بود و هرگز قهقهه سر نمى‏داد. (20) بسیار شرمگین‏و باحیا بود. سخن کسى را قطع نمى‏کرد. از جلوى خودش غذامى‏خورد. کار افراد را به هر شکلى راه مى‏انداخت و ... بسیارى ازفضایل برجسته دیگر که همه حاکى از روحى بلند و اخلاقى والا و ادبى‏متعالى بود.

ادب در معاشرت، میزان رشد و شعور انسان است و هر کس به‏اندازه‏اى مى‏ارزد که ادب دارد. عیار سنجش قیمت انسانى افراد، «ادب‏»آنان است.

وقتى مى‏توان با «ادب‏»، دلها را خرید و هنگامى که «ادب داشتن‏»،نشانه ایمان و وسیله تقرب به خدا و محبوبیت نزد خالق و خلق است،چرا از سنت رسول خدا و سیره اولیاء دین، ادب نیاموزیم؟ ... آرى،ادب در گفتار و کردار، در خانه و جامعه، با کوچک و بزرگ، با خودى وغریبه، در همه جا ... و با همگان!

 

--------------------------------------------------------------------------------

[1] _ بحارالانوار، ج‏75، ص‏261.

[2] _ میزان الحکمه، ج‏1، ص‏72.

[3] _ غررالحکم.

[4] _ غررالحکم.

[5] _ غرر الحکم.

[6] _ غررالحکم.

[7] _ گلستان سعدى، باب 2، حکایت 20.

[8] _ میزان الحکمه، ج‏1، ص‏70، حدیث 374.

[9] _ ما ادبنى احد رایت قبح الجهل فجانبته (بحارالانوار، ج‏14، ص‏326).

[10] _ میزان الحکمه، ج‏1، ص‏78.

[11] _ سنن النبى، علامه طباطبایى، ص‏41، 43 و75.

[12] _ سنن النبی، ص‏45، 46، 47، 73 و 61.

[13] _ سنن النبی ، ص‏41 و 47.

[14] _ سنن النبی, ص 41و 47.

[15] _ سنن النبی ، ص‏75 و 76.

[16] _ بحارالانوار، ج‏16، ص‏237.

[17] _ بحارالانوار، ص‏227 و 240.

[18] _ بحارالانوار.

[19] _ مکارم الاخلاق، ص‏13، 15 و 17. 20) سنن النبى، ص‏75.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی